♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥
آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!
من در نفرت بیداری شبانه خود میسوزم
وبه خود میپیچم
وهرازگاهی پابرهنه به روی شن های اشک آلودد مرگ میدوم
و به جوانی خود فکر میکنم
که در این غوطه از زمان چگونه هوس مرگ میکند
وبه کام زندگی فرو میرود
و
هنگامی که طرح چهره ام از هم میپاشد
و
غبارش را باد می برد
و
من تمامی حس های خود را که در هم می پاشد
وجودم پر از بیهودگی است
و چه بیهوده است
انتظار کنار قبر
و من در غم غرق میشوم
کودکی ام پلاسیده شده
در تاریکی شبانه ی خود نشسته ام
و فرو رفته در عمق خاطرات کهنه ی گذشته ام
و چه غم انگیز است که بدانی هر روزت همانند روز قبل است
نوشته شده در سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ساعت
17:36 توسط نســــــــــیم| نظر بدهید |
قالب : بلاگفا |